به گزارش خبرنگار دانشگاه «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ در روزهای اخیر شاهد حوادث و اتفاقات زیادی در کشورمان بودیم. عده ای با برنامه ریزی قبلی دست به اغتشاشات متعددی زدند تا خیابان های ایران را به آتش کشیده و برای مردمش ناامن کنند. اما فارغ از اغتشاشگرانی که در کف خیابان از اعتراضات مردمی سواستفاده کرده و ان را به سمت خشونت می کشانند عده از مردم برای مشکلات متعددی حق اعتراض را برای خود محفوظ می دانند و عموما نیز این اعتراضات در لا به لای استفاده دشمن و اغتشاشات دیده نمی شود. این در صورتی است که مردم حق اعتراض دارند و باید شرایط برای ابراز اعتراضات مردم به شکل قانونی و مسالمت آمیز فراهم شده باشد تا کسانی نتوانند از تجمعات آن ها سو استفاده کنند.
از این رو در خصوص ریشه های اعتراضات و چرایی وجود آن در روزهای اخیر در مصاحبه اختصاصی با فردین قریشی، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران به گفتگو نشستیم که در ادامه مشروحی از آن را میخوانید:
سوال: در روزهای اخیر بهخصوص روزهای ابتدایی مهر، ریشه اعتراضات را در چه مواردی باید دید؟
* ریشه اعتراضات رو بنظر من بایستی در "شیوع فساد در ابعاد مختلف" جستجو کرد ، فساد مترادف نابسامانی است و شاخص های متعددی هم دارد یعنی نمیشود گفت که فساد در یک حوزه است ، در حوزه های مختلف اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی و... میشود فساد را جستجو کرد و نشانه های آن را دید ، الان در کشور ما فاصله طبقاتی هست، بیکاری هست ، مشکلات ازدواج برای جوانان هست، فاصله بین مرکز و حاشیه است، یعنی فاصله ای که بین امکاناتی که در تهران است با مراکز استان ها و شهرستان های دیگر وجود دارد خود از شاخصهای فساد است،
، فقر و ناداری هست ، حس محرومیت نسبی هست و اینکه افراد احساس میکنند به اندازه استحقاق شان نمیتوانند از امکانات کشور استفاده کنند و در عین حال میبینند افرادی که استحقاق خاصی ندارند بیش از آنچیزی که منطقا باید بهرهمند باشند در اختیارشان است و بعد تبعیض های مختلفی هست که در جامعه مشاهده میشود ، تبعیض های شغلی ، تبعیض های تحصیلی ، تبعیض های جنسیتی ، تبعیض های مذهبی و مباحثی از این دست و همینطور تبعیض هایی که در سطح سیاسی وجود دارد، یعنی خیلی اوقات انحصار طلبی در سطح سیاسی دیده میشود ، خیلی از نیروهایی که اتفاقا در اصول انقلاب هیچ تردیدی ندارند هم تحمل نمیشوند و از حیطه سیاسی حاکمیت بیرون گذاشته میشوند ، خب اینها همهشون شاخص هایی هستند برای فساد و نارضایتی تولید میکنند، اعتراض تولید میکنند. این نارضایتی ها انباشته میشود و وقتی که یک بهانه ای و جرقهای ایجاد میشود، فعال میشوند و در جامعه منشأ خسارت های متعدد میشوند.
۲- با توجه به تعریف شما از فساد، چرا علیرغم تلاشهایی که انجام میشود فساد از بین نمیرود؟
این سوال ، سوال بسیار مهمی است ، به این معنا که شاید بتوان گفت حتی ده ها سال قبل از انقلاب مشروطه یک اراده قوی برای مقابله با فساد در بین روشنفکران و مصلحین جامعه و در بین برخی از دولتمردان شکل گرفت ولی تلاشها چندان توفیقی نیافت و ناکامیها تابهاکنون پابرجاست. من فکر میکنم این قضیه بر میگردد به اینکه اولا رویکرد ما در مقابله با فساد رویکرد درستی نیست و ثانیا اینکه افراد و گروه هایی از فساد نفع میبرند، قدرت زیادی هم دارند و تلاش هایی که برای مقابله با فساد صورت میگیرد را ناکام می گذارند .
بنده قدری این دو موضوع را برای مخاطبان باز میکنم ، اول عرض کردم که شیوه و رویکرد مقابله با فساد اشکال دارد. یعنی چی ؟ یعنی ما در اینکه فساد ریشه در چه چیزی دارد و چگونه باید با آن مقابله کرد، بیش از اینکه روش علمی داشته باشیم و آن را با شواهد و مدارک بررسی بکنیم ، اسیر اندیشه ها و گفتمان های مدروز هستیم ، بیش از اینکه کار علمی و اساسی انجام دهیم ، یک روز برای مثال فکر میکنیم که فساد را باید از طریق آموزههای لیبرالیستی ریشهکن کنیم. فرضا در دوره مشروطه گفته میشد که باید سلطنت را محدود کنیم و قانون را تقدیس کنیم. روزی می گوییم باید در برابر بیگانگان بایستیم و با کسب استقلال از بیگانگان کار درست میشود، یعنی همان چیزی که در دوره نهضت ملی رخ داد. روزی میگوییم که اگر دولت تصدی گری بیشتری داشته باشد و کنترل رو در دست خود بگیرد این اتفاق میافتد ، یکروز میگوییم که نه برعکس اتفاقا دولت باید کمتر تصدی گری بکند و خودش را از اقتصاد و حوزه اجتماعی بیرون بکشد و ناظر باشد فساد از بین میرود. البته عدهای نیز در حاشیه گفتهاند که با استقرار احکام شرعی همه مشکلات قابل حل است. هیچکدام از این راهکارها پختگی لازم را نداشتهاند. ما بیشتر تحت تأثیر فضای جهانی هستیم ، بیشتر میخواهیم ببینیم که در دنیا چکار میکنند ما هم همان کار را بکنیم. غافل از آنکه ممکن است تجربه ای که در دنیا وجود دارد با آنچیزی که مشکل ماست انطباق روشنی نداشته باشد، این است که ما نیازمند هستیم که برای مشکلات خودمان یک مقدار علمیتر فکر بکنیم. حتی در برآورد حجم فساد هم ما خیلی وقتها تحتتأثیر گفتمانها و رسانهها و آنچیزی که در مورد ما میگویند قرار میگیریم تا آنکه آنرا شخصا بلحاظ علمی و تجربی بررسی کنیم و به ذهنیت روشنی برسیم، این است که انگار واکنش ما به واقعیتها نیست ، واکنش ما به یکسری تصورات و القائات و تصویر هایی است که به ما داده میشود و ما میرویم به گمان اصلاح کاری را انجام میدهیم اما چون غیرواقعبینانه کار میکنیم، مشکلات در اکثر زمینهها حلناشده باقی میماند. همچنیت اون بحث دومی هم که عرض کردم بسیار مهم است. نیرو هایی که از فساد منتفع میشوند قدرتمند هستند. آنها هم در کشور بازی خود را میکنند و سعی میکنند که این فضا حفظ شود تا بتوانند منافع خودشون رو حفظ بکنند. برای مثال کسانی که از بیعدالتی و یا عدم شایستهسالاری نفع میبرند هیچگاه راضی به اصلاح اوضاع نخواهند بود. بههرحال لازم است که ما در هر دو زمینه فعال شویم. یعنی اینکه هم از مشکلات خودمان تصویر روشن و علمی داشته باشیم و هم اینکه با کسانی که از فساد منتفع میشوند، مقابله بکنیم و کوشش فسادانگیز آنان را خنثی کنیم.
۳- دلیل اینکه رویکردهای ما علمی نیست، کدام است؟
ما در حوزه علومانسانی جدید بیش از اینکه روش علمی را بهکار گرفته و شرایط خود را بررسی کنیم، بیشتر تحت تاثیر نظریات موجود قرار گرفتهایم که بر اساس واقعیات و خواستههای جوامع غربی پردازش شدهاند. بسیاری از این نظریات نیز تحت تاثیر تحولات مکاتب فکری غرب، مرتبا تحول پذیرفتهاند. اوایل قرن بیستم لیبرالیسم گفتمان مسلط بوده، بعد فاشیسم و ناسیونالیسم و مارکسیسم آمدهاند و بعد مجددا لیبرالیسم سیطره یافتهاست. در همه این دورهها تحلیل ما از مشکلات و همچنین راهکارهای پیشنهادیما به شدت تحتتاثیر این مکاتب و نظریات ملهم از آنها واقع شده است. قدرت مادی و تبلیغاتی غرب نیز در این نوع متابعت فکری اثر داشته است. یعنی ما قدرت مادی آنها را نشانه درستی اندیشههایشان تلقی کردهایم و به امید دستیابی به آنچه آنان دارند، به تقلید فکری رو آوردهایم. آنها نیز از همین رویکرد ما برای کنترل اذهان ما و وابستهسازی فکری ما و از همین طریق کنترل رفتار ما سوءاستفاده کردهاند. در قرن بیست و یکم تکنولوژی هوش مصنوعی به این موضوع بیشتر دامن زده است. یعنی امروز نهتنها روشنفکران، بلکه تکتک افراد جامعه آماج تبلیغات قرار گرفتهاند. به نحوی که مخاطبان در تحلیل ریشه مشکلات و طرح راهکارها به شدت تحت تاثیر آموزههایی قرار میگیرند که در فضای مجازی متناسب با شخصیت آنها به نحو اختصاصی به آنان به طور غیرمستقیم آموزش داده میشود. امروز سکولاریسم درمان مشکلات ما معرفی میشود در حالیکه شواهد علمی لازم برای این امر وجود ندارد. میخواهم بگویم که با این شعارها و رویکردهایی که امروز مطرح است حتی با پذیرش خواستههای معترضین هم، مشکلاتی که به نحو واقعی زمینهساز نارضایتی است حل نخواهد شد و باز بعد از مدتی باید شاهد اعتراضات جدید بود، مثل این میماند که پزشکی برای درد ما دارویی نامناسب تجویز کرده است و آن دارو اتفاقا نایاب هم هست. ما کلی با این و آن درگیر میشویم و میجنگیم تا آن دارو را پیدا کنیم. اما دریغ آنکه استفاده از داروی مورد نظر نه تنها درد ما را درمان نمیکند بلکه حتی ممکن است بر شدت آن بیفزاید.
مصداقیتر بخواهم عرض کنم فرض کنید ما خواسته برخی از معترضین در مورد آزادی حجاب را بپذیریم، حتی ترویج بیحجابی کنیم، حتی بالفرض حجاب را اصلا ممنوع کنیم، آیا فساد در جامعه که پایه همه مشکلات است رفع خواهد شد؟ یا آنکه فسادهای دیگری نیز به حجم فساد موجود افزوده خواهد شد؟
صرف نظر از اینکه الزام به حجاب سیاست درستی است یا خیر که به نظر بنده قابل تامل است، امروز قطعا آتش زدن روسری واجد تحلیلی اصیل نیست و تحت تاثیر فضای مجازی و متاثر از یک گفتمان عاریتی است. نشانه نفوذ تفکر و فرهنگ لیبرال و اعمال قدرت غرب بر اذهان برخی از جوانان ماست. تأمین منافع مادی غرب از یک منظر در گرو ترویج فرهنگ سکولار و آزادیهای جنسی است. البته در این کار ناکام بودهاند. اما نفوذ فکری نسبی آنها در برخی از جوانان ما قابل انکار نیست. اینکه سطر اول ترانهای که تابلو بخشی از معترضین است به آزادی جنسی اختصاص یابد، باید از سوی همه نخبگان محل تامل واقع شود. نباید سادهانگارانه از کنار این نشانهها گذشت. دختران جوان ما نیز در این نکته درنگ کنند اگر گفتمان غرب را تا به انتهای آن طی کنیم ، این نیست که روسری را برداری و تبدیل شوی به زن آزاده. آزادگی زن در گفتمان لیبرال هیچگونه اهمیتی ندارد و نشانه آن جایگاه زن و یا حتی نوع انسان در نطام سرمایهداری موجود آنهاست که در حد یک ابزار برای خدمت قدرتمندان تنزل یافته است.
۴- راهکار چیست؟
من فکر کنم که ما بایستی استقلال فکری را جدی بگیریم. توجیهی برای این کار وجود ندارد که ما ریشه مشکلات خود را از جوامع غربی بپرسیم و راهکار ها را نیز از آنها یاد بگیریم. ما با آنها متفاوت هستیم ، به جرأت باید گفت که مراجعه به تحلیل های غربی نه تنها راه حل نیست بلکه بخشی از مشکل ماست. امروز این تأثیر گذاری و نقش آفرینیهایی که کانالهای ماهوارهای و برنامههای اینترنتی و اپلیکشنهایی فضای مجازی دارند؛ عموما در جهت گمراهساختن اذهان و دادن نشانیهای غلط است. ما اگر بخواهیم از مشکلات پیشرو خارج شویم متفکران ما باید روی استقلال فکری جامعه متمرکز شوند و وظیفه دولت نیز این است که کارآمدی خود را بالا ببرد، با فساد مبارزه بکند و با قدرتمندانی که سود خود را در گسترش فساد میجویند مقابله کند، هر چقدر کارایی دولت در مبارزه با دردهای اجتماعی بالاتر باشد ، از شدت اعتراضات نیز کاسته خواهد شد و نارضایتی ها کاهش خواهد یافت. البته در زمان بحران من فکر میکنم که باید سعی کرد اوضاع را کنترل کرد و اصلاحات و تغییرات را در شرایط آرامش و اقتدار انجام داد. مشکلی که فکر میکنم نظام سیاسی ما دارد این است که بحرانها را خوب کنترل میکند، ولی بعد از کنترل بحران با انجام اصلاحات، زمینه تکرار آن را از میان برنمیدارد. یک نظام هوشمند پس فروکش کردن بحران، برای اینکه مجدداً مشکل ایجاد نشود، بایستی به نحو اساسی آفات و ضعفهای خویش را که مولد نارضایتی است، رفع نماید ، تا زمانیکه این اتفاق نیفتد این مشکلات پا بر جا است.
۵- نقش و مسئولیت نخبگان در فضای موجود چیست؟
من فکر میکنم بخشی از نخبگان ما واقعا اهل موجسواریاند؛ یعنی به جای اینکه بیایند و جامعه را راهنمایی بکنند، برای اینکه شهرت و قدرت پیدا کنند میخواهند از موجهایی که ایجاد میشود استفاده کنند (پوپولیستاند). بعضیهایشان هم ممکن است دنبال قدرت نباشند اما به شدت جوگیر میشوند؛ یعنی میبینیم حتی بعضی از تحلیلگران ما به محض اینکه اتفاقی میافتد، هیجانزده میشوند و میگویند این حرکت خیلی سنجیده است و باید این اتفاق میافتاد و حتما به جاهای خوب ختم خواهد شد. این فضا فضایی نیست که بگوییم این متفکر و جامعهشناس ما دارد درست فکر میکند. چون متکی بر شواهد نیست و بیشتر هیجانزدگی و تابعیت از احساسات است تا یک تفکر علمی.
نکتهای را هم درباره بعضی از نیروهای اصلاح طلب میخواهم عرض بکنم که گاهی چون نارضایتی در برابر جناح اصولگرا دارند در شرایط اعتراض در کنار نیروهای سکولار میایستند و در مقابل گفتمان انقلاب قرار میگیرند تا بتوانند خواسته خود را به جناح مقابل تحمیل کنند. بنده با وجود علاقه زیادی که به جریان اصلاحات دارم، این کار را صحیح و سنجیده نمیدانم. زیرا که تفکر انقلاب اسلامی منادی تفکر دینی در عرصه سیاسی است و ما جهانیان را دعوت کردهایم که در ایران شاهد الگویی باشند که در آن در عین وقوع مدرنیزاسیون، هویت دینی انسانها در سطح فردی و اجتماعی تقویت میشود. ما اگر تسلیم سکولاریسم شویم، رویگردانی از اصل انقلاب است. باید حواسمان باشد که انقلابی که در ۱۳۵۷ به پیروزی رسید یک پروژه ناتمام است و باید این پروژه را به سرانجام برسانیم.
نیروهای اصولگرا هم در این شرایط باید بدانند که انقلاب در سایه همفکری و همراهی تمام نیروهای معتقد به آن میتواند پیش برود. بنابراین اصلاحطلبان و اصولگرایان باید در کنار هم قرار بگیرند و آرمانهای انقلاب را پیش ببرند و برای کارآمدی که درمان درد مشکلات است، دست به دست هم بدهند و کمک بکنند. نباید ما به خاطر اینکه مثلا شخصی از جناح ما هست یا نیست، از کمک دریغ کنیم یا از به خدمت گرفتن نیروهای قدرتمند به خاطر اینکه در جناح ما نیستند پرهیز کنیم. با افزایش کارآمدی میشود خیلی از مشکلات را حل کرد.
۶- در پایان و کلام آخر
من فکر میکنم اساسا خیلی از مشکلات ما نه نتیجه پایبندی به ارزش های انقلاب بلکه نتیجه فاصله گرفتن از ارزشهای انقلاب هست ، ما اگر پایبندی مان به عدالت ، پایبندیمان به مبارزه با فساد ، پایبندی مان به محرومیت زدایی ، پایبندیمان به خدمت به مستضعفین و پایبندیمان به ضرورت حفظ استقلال در عرصههای مختلف اقتصادی ، فرهنگی، سیاسی و ... اگر بیشتر بشود ما ارزش های انقلاب را پاس داشته ایم و در عین حال بخاطر کارآمدی که تحت تاثیر این قضایا بوجود میآید بسیاری از نارضایتی ها از بین میرود. البته بخشی از شهروندان جامعه ممکن است که اساساً با انقلاب مشکل داشته باشند که خیلی خیلی اقلیت هستند. این موضوع اشکال خاصی ندارد. در همه کشورها ممکن است بخشی از جامعه ناراضی باشند. ولی مهم این است که اکثریت کشور راضی باشند و با ناراضیان هم تا زمانی که به خشونت رو نیاورده اند نباید به زبان سرکوب، باید به زبان دعوت و با رویکرد اصلاح و مدارا برخورد کرد.
باز تاکید میکنم که ما میتوانیم با تقویت اصالت فکری خیلی از مشکلات مان را حل کنیم ، الان برای ما سوال است که از کدام الگو باید تبعیت کنیم. الگوی غربی ، الگوی چینی ، الگوی روسی یا کدام الگوی عاریتی دیگر؟ ، ما نباید اصلا اینگونه فکر کنیم ، باید متفکران ما بنشینند و الگویی را طراحی کنند که میتواند در ایران کارآمدی خودش را نشان دهد ، برای بهبود وضعیت، برای مبارزه با فساد و برای ارتقای کارآمدی باید الگوی اصیل خودمان را داشته باشیم. نکته بعد هم این است که ما باید عدالت را در جامعه گسترش دهیم و سعی کنیم تبعیض ها را رفع کنیم ، تمرکز گرایی را کمتر کنیم و شیوه های مردم سالارانه را بهبود ببخشیم ، اداره امور را بر رای مردم استوار کنیم و سعی کنیم از انواع سلیقه ها و از انواع افکاری که در چارچوب انقلاب اسلامی است و در چارچوب قانون اساسی است، استفاده کنیم ، نه اینکه با تفسیر های انحصارطلبانه فقط یک عده رو پایبند به انقلاب بدانیم و بقیه را ضد انقلاب تلقی بکنیم، این مشکل ساز است.
مصاحبه از محمد جهاد